ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

کارهای شیرین پسرم

عزیز مامان یه خرس داری بهش میگی هاپو بهت میگم مامان هاپو پی پی کرده برو بشورش توهم میری و هاپو رو میمالونی به در توالت یعنی شستیش بعد هم با حوله خودت سرش رو خشک میکنی  راستی یاد گرفتی میگی ممنون وقتی مامان بهت غذا میده حتا اگر بابا خونه نباشه میگی بابا ممنون این هم از شانس مامان  به ماشین میگی نانین پریشب رفتیم نمایشگاه یه ماشین اسباب بازی دیدی و با نانین گفتن نمایشگاه رو گذاشتی رو سرت بابا هم برات خرید دیگه تقریبا میتونم بگم که جمله میگی میگی مامان بابا لالا یعنی به من میگی که بابا لالا کرده ...
29 بهمن 1390

واکسن 18 ماهگی

وای بالاخره این روز رسید پسرم تو واسه واکسنت دو روز تب کردی مامان یک ماه بود که تب داشت از غصه واکسنت هر روز به همکارام میگفتم ابوالفضل ٢٦ بهمن واکسن داره چه قدر تو فکر بودم ولی پسر گل مامان قویتر از این حرفهاست البته درد داشتی دو روز هم تب کردی ولی خیلی بیتابی نکردی و لنگون لنگون راه میرفتی و به مادربزرگ میگفتی درد بمیرم برات مامان آخه وقتی با بابا بردیمت واکسن زدی باید مامان و بابا میرفتن سر کار و شمارو تحویل مادربزرگ دادیم خیلی جلو خودم رو گرفتم که گریه نکنم چون پشت سرمون گریه کردی مامان برات بمیره من رو ببخش که تنهات گذاشتم ولی خیالم راحته که مادربزرگها خیلی هوات رو دارن عزیز مادر وقتی واکسن زدی از اتاق واکسیناسیون که خواستیم بزنبم بیرون...
29 بهمن 1390

بدون عنوان

پسرم جدیدا یاد گرفتی شکایت میکنی یعنی اگر من باهات دعوا کردم میری پیش بابا و میگی بابا    مامان و همینطور برعکس اگر بابا دعوات کنه به من میگی هرجایی هم که خراب کاری کنی میایی به مامان میگی دیدی؟وقتی یه توپ دارم قلقلیه برات میخونم جواب میدی گلگلیه ازت که میپرسم جوجه چی میگه به جای جیک جیک میگی جوجه و وقتی میپرسم پیشی چی میگه به جای میو میگی پیشیی صدات رو هم یواش و نازک میکنی ساعت رو که میبینی میگی تیک تاک و همزمان دستت رو هم مثل پاندول ساعت تکون میدی بابا این کارت رو خیلی دوست داره و حسابی برات غش و ضعف میره
15 بهمن 1390

بدون عنوان

پسر قشنگم امروز شنبه روز تعطیلی مامان و تو طبق معمول زود از خواب بیدار شدی نمیدونم چه سریه که وقتی میری پیش مادربزرگ ها تا 10 یا 11 میخوابی ولی پیش من 8.5 صبح بیداری به جاش 11.45 خوابیدی که من هم کارهام رو کردم غذا پختم و تونستم بشینم پای کامپیوتر .دورت بگردم هر روز شیرینتر میشی دیشب داشتم بهت شیر میدادم که بخوابی کمی شیر میخوردی بعد پا میشدی باصدای تلویزیون رو پای مامان میرقصیدی خلاصه بزور خوابوندمت
15 بهمن 1390
1